ابو طالب از زبان آسمانیان
مثال ابو طالب همانند داستان اصحاب کهف است
که ایمان خود را پنهان و شرک را آشکار نمودند
و خدا پاداششان را دو چندان کرد .
امام صادق علیه السلام
ایمان ابو طالب :
مردی به امام رضا علیه السلام عرض کرد من در اسلام ابوطالب دچار تردید شده ام امام رضا علیه السلام فرمود:
بدان اگر معتقد به ایمان ابو طالب نباشی سرانجامت آتش است.
باب نجات :
داود رقی گوید : به کسی پول قرض دادم بعد پشیمان شدم ترسیدم در پرداخت پول من تاخیر کند خدمت امام صادق علیه السلام رفتم . دل نگرانی خود را برای آن حضرت بیان کردم .
امام علیه السلام فرمودند:
وقتی از مکه عبور می کنی به نیابت از عبدالمطلب یک دور طواف کن دو رکعت نماز بخوان
بعد به نیابت از ابو طالب و بعد به نیابت از عبدالله - پدر پیامبر – و بعد آمنه مادر پیامبر
و بعد فاطمه بنت اسد – مادر امیرالمؤمنین- از جانب هر یک طواف کن و دو رکعت نماز بخوان
سپس از خدا بخواه که مالت را به تو برگرداند.
یه مکه رفتم هر چه امام گفته بود با حوصله انجام دادم کارم تمام شد از باب الصفا خارج شدم ناگهان بدهکارم را دیدم که آنجا ایستاده تا من را دید گفت : بیا پیش من تا پولت را پرداخت کنم .
خاطره ای شیرین :
مدتی بود در مکه باران نباریده بود بی آبی مردم را از پا در آورد خشکسالی بی داد می کرد مردم دچار سختی فراوانی شدند . جناب عبدالمطلب از فرزندش ابو طالب خواست قنداقه ی پیامبر را که کودکی شیر خواره بود بردارد و در کنار کعبه خدا را به صاحب قنداقه قسم دهد تا بر مردم رحم کند و باران رحمت خود را از آنان دریغ نکند .
ابو طالب قنداقه را بر سر دست گرفت و عازم مسجد الحرام شد کنار کعبه قنداقه را به سوی آسمان بر سر دست بلند کرد :
پروردگارا به حق این کودک بارانی فراوان بر ما ببار .
ابو طالب چند بار این کار را تکرار کرد . ابتدا نسیمی وزید بعد باد تندی به حرکت درآمد کم کم لکه های ابر در آسمان مکه ظاهر شد ابر ها یک پارچه شد نم نم باران صورت ابو طالب را نوازش کرد سپس چنان بارانی آمد که مانند آن را مکه به یاد نداشت. بی درنگ ابو طالب قصیده ای سرود از ابتدا تا آخر در وصف برادرزاده اش محمد صلی الله علیه و آله .
این قصیده معروف به قصیده ی لامیه ی ابو طالب است . شاید یکی از زیباترین ابیات آن قصیده ایت بیت باشد :
و ابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتمامی عصمه الارامل
رو سپیدی که ابر از چهره ی او آب می طلبد فریاد رس یتیمان و پناه بیوه زنان
آری ابو طالب به خوبی بزرگ مردی است که محمد صلی الله علیه و آله را به خوبی می شناخت حتی آن زمان که طفلی شیرخوار بود .
سالها از این ماجرا گذشت پیامبر مبعوث به رسالت شد ابو طالب از دنیا رفت مسلمانان به مدینه هجرت کردند .مدتی بود مدینه و مناطق اطراف ان به شدت دچار بی آبی شد باغات مدینه در معرض خشکی قرار گرفت مردم به حضرت محمد صلی الله علیه و آله متوسل شدند رسول مهربان خدا وارد مسجد شد بر فراز منبر رفت مردم همگی در مسجد گرد او حلقه زدند ان حضرت خطبه ای زیبا خواندند و دست به دعا بلند کردند و از درگاه خداوند طلب آب کردند . دعای فرستاده ی خدا تمام شده نشده باران به شدت آغاز شد .
لبخندی دل نشین بر لبهای پیامبر نشست سپیدی دندانهای پیامبر آشکار شد سپس فرمودند:
خدا ابو طالب را خیر دهد . اگر زنده بود چشمانش روشنی می یافت . کیست که شعری از او برایمان
بخواند.
مردم یکدیگر را نگاه کردند امیرالمومنین از جا برخاست و ابیاتی از قصیده ی لامیه ی پدر بزرگوار خود را خواند.
آن روز که او از دنیا رفت پیامبر از شدت ناراحتی و غصه مدتها از خانه خارج نشد مرگ او همزمان شد با وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها و آن سال را عام الحزن نامیدند.
پیامبر با اندوه و درد کنار جنازه ی عموی خود حاضر شد و در حالیکه آن را مشایعت می کرد به یاد روزهایی افتاد که همواره از سرپرستی دلسوزانه ی ابو طالب برخوردار بود .او برایش پدری دلسوز یاوری باوفا پشتیبانی پیکار جو مومنی استوار و تنها یادگار پدران و اجدادش و پدر وصی اش برادرش دامادش و دست پرورده اش یعنی علی بن ابیطالب پیامبر به یک باره همه ی این ها را از دست داد و درد خود را در جمله ای خلاصه کرد :
ای عمو در یتیمی سرپرستم بودی و در کودکی مربی ام و در بزرگی یاورم
خداوند تو را از جانب من بهترین پاداشها عطا فرماید.
اتمام سخن در این باب پایان کلام است و گرنه پایانی برای فضایل آل ابو طالب نمی توان تصور کرد.
کتاب از کعبه تا بهشت، جلد اوّل؛ داود صفرزاده